تنها نجات یافته کشتی
 
یک دونه شیش تایی

تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.

او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.

سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در

آن  بیاساید.

اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال

سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.

بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.

از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:

« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »

صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.

کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.

نجات دهندگان می گفتند:

“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, :: 16:19
امیرحسین

درباره وبلاگ


سلام... یک کلام...شیش تایی باشید والسلام
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یک دونه شیش تایی و آدرس 6-taeea-6.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 134
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 140
بازدید ماه : 250
بازدید کل : 4992
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1